- جان سپار
- جان دهنده فدائی
معنی جان سپار - جستجوی لغت در جدول جو
- جان سپار ((سَ یا س))
- فدایی
- جان سپار
- کسی که در راه کس دیگر از جان خود بگذرد، جان سپارنده، جانباز، فدایی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل جان سپار جان دهی فداکاری
فداکاری
جانبازی، فداکاری
مردن هلاک شدن جان سپردن
جان دادن، مردن، جان سپردن
گروهی از برگزیدگان اسواران در عهد ساسانیان که به واسطۀ دلیری و بی باکی به این نام خوانده می شدند
فدائی، جان دهنده
کسی که جان را فدای دیگری کند
قاتل، کشنده
آزاردهنده جان جفا پیشه ظالم
کسی که جان را فدای دیگری کند، آنکه در راه کسی جانبازی و فداکاری کند، من، بنده
آنکه یا آنچه اندکی جان و رمق بدهد، برای مثال خورش دادشان اندکی جان سپوز / بدان تا گذارند روزی به روز (فردوسی۱ - ۱۹۳)
شکارکنندۀ جان، گیرندۀ جان، جان ستان، برای مثال نبود شگفت اگر ملک الموت خوانمش / ازبس که هست چون ملک الموت جان شکار (قاآنی - ۳۷۹) ، عزرائیل. جان شکر
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جایر، جفاجو، جفاگر، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
هلاک کننده، کشنده، برای مثال اوست در بزم ورزم یافته نام / جان ده و جان ستان به تیغ و به جام (نظامی۴ - ۵۴۸) ، کنایه از فرشته ای که جان آدمی زادگان را می گیرد، عزرائیل، برای مثال اندر عجبم ز جان ستان کز چو تویی / جان بستد و از جمال تو شرم نداشت (رودکی - ۵۱۴)
سپرنده راه طی طریق کننده
روح خالص و نا آلوده
زنده، موجود زنده، قادر، توانا